دیپلماسی فرهنگی نوروز :نوشته دكتر بهرام امبراحمديان
دیپلماسی فرهنگی نوروز
| ن* | ||
| ۲۸ اسفند ۱۳۸۷ | ||
|
نوروز آييني است كهن و ماندگار با تاريخي شكوهمند كه در گستره جغرافيايي جهان ايراني از غرب چين تا آناتولي، از شبه قاره هند و افغانستان در شرق تا بينالنهرين در غرب و از سين كيانگ و آسياي مركزي در شمال شرق تا دامنه هاي شمالي قفقاز بزرگ در شمال و آسياي صغير در شمال غربي را شامل ميشود كه دورتا دور ايران زمين را به عنوان خاستگاه تمدن ايراني در بر مي گيرد.
زكوي يار مي آيد نسيم باد نوروزي از اين باد ار مدد خواهي چراغ دل بر افروزي
اين آيين كهن و ارزشمند با جشنها و مراسم معنوي و مادي علاوه بر ايران زمين در همه جمهوري هاي آسياي مركزي و استان سين كيانگ در غرب چين با شكوه تمام برگزار مي شود. تركمنها، ازبكها، قره قالپاقها، قزاقها و قرقيزها، آذريها، تركهاي شمال قفقاز از جمله تركهاي دربند در داغستان، افغانها، پشتونها، بلوچهاي پاكستان و بلوچها و تاجيكهاي آسياي مركزي، كردهاي تركيه، عراق و سوريه و تاتها و تالشهاي قفقاز، و تركهاي آناتولي همه در باور به اين آيين شكوهمند و در برگزاري آن با هم سهيمند و از مراسم «مير نوروزي» در قزاقستان تا كردستان عراق، تا سبز كردن گندم در تمامي اين گستره عظيم تا پختن سمنو در جاي جاي اين قلمرو در پيشباز به نوروز باستاني و عيد نوزايي طبيعت و دگرگوني جان و تن و نبات و جماد به هم مي پيوندند و تازه ميگردند. اين ويژگي هاي رحماني و الهي و فرهنگي و خدايي، راز ماندگاري اين سنت از پيش از اسلام تا همين امروز و سالها و دهه ها و سده هاي آينده است كه آيينها، سنتها، باورها و جشنهاي آن سرشار از معنويت و نوع دوستي و شكران نعمات الهي و دوستي و مهرباني و احترام به هم نوع و زدودن كدورتها و پاك و تازه گردانيدن دلها و الهي شدن قلبهاست. بي جهت نيست كه سازمان فرهنگي و هنريسازمان ملل متحد (يونسكو) در پاسخ به پيشنهاد ايران براي ثبت جهاني كردن اين ميراث مشترك جهاني به عنوان يك ميراث بشري اعلام كرده است كه نيازي به ثبت آن نيست زيرا اين ميراث بشري شكوهنمد زنده است و زنده خواهد ماند. با نگرش به بزرگي و اهميت نوروز و نقش فرهنگي گسترده آن كه در بين ملل مختلف شرق گرامي داشته مي شود، آيا مي توان از آن به عنوان يك عامل فرهنگي - سياسي براي اعمال ديپلماسي فرهنگي در راستاي همگراييهاي منطقه اي بهره گرفت؟ در غرب نمونه هاي زيادي از آئينها از جمله كارناوالهاي مذهبي و فستيوالهايي كه با اهداف نزديكي فرهنگها برپا مي شود در راستاي ديپلماسي فرهنگي بكار گرفته مي شود. براي نمونه مي توان از جشن كريسمس و جشن ژانويه در سال نو مسيحي ياد كرد. در سراسر جهان مسيحيت اين جشنها و آئينها گرامي داشته مي شود. با وجودي كه جهان مسيحيت شامل يك دين و مذاهب گوناگون است، ولي كشورها، ملل، تمدنها و فرهنگهاي گوناگوني را در سراسر گيتي در بر مي گيرد. آيا نوروز كه يك آيين است و سابقه تمدني آن ديرپا تر از مسيحيت است مي تواند چنين نقشي را ايفا كند؟ آيا جشنها و آئينهاي نوروزي كه داراي انديشه ها و آرمانهاي انساني و يزداني است و پس از گسترش اسلام جزو معدود آداب و رسومي بود كه پابرجا ماند، توانايي آن را دارد كه ملل و اقوام گوناگوني را كه بدان باور داشته و همه ساله آن را پاس داشته و برپا مي دارند، بهم نزديك سازد؟ اين وظيفه را كدام كشور يا ملتي مي تواند به انجام رساند؟ جشنهاي سال نو مسيحي صبغه ديني و مذهبي دارد ولي همه پيروان مسيحيت چه آنهايي كه اعتقاد مذهبي و ديني ندارند و بدان پاي بند نيستند و چه مومنان و پيروان راستين حضرت عيسي مسيح(ع)، آن را گرامي مي دارند. آيا نوروز مي تواند چنين نقشي را ايفا كند؟ اگر سال نو مسيحي كه در نيمه زمستان نيمكره شمالي و در سرماي طاقت فرسا مي تواند ميليونها انسان را به يك حس و باور مشترك رهنمون شود، آيا نوروزي كه در آغاز بهار طبيعت همين نيمكره برگزار مي شود و خنده طبيعت دل هر موجود زنده اي را به طپش وا مي دارد، مي تواند ملل و اقوام مسلمان را از هر مذهب اسلامي از سني و شيعه به هم نزديك سازد؟ نوروز از معدود آئينهايي است كه در آن رابطه انسان و طبيعت و پاسداري از محيط زيست متجلي ميشود. آئينهاي نوروزي آن چنان در دل مردم نشاط ميآفريند كه از گذشته دور تا كنون نه تنها از بين نرفته بلكه بر شكوه آن افزوده شده است. كمتر آئيني را ميتوان يافت كه ضمن برخورداري از جنبههاي مردمي توانسته باشد بر روح و جان مردم ريشه دواند. آئيني است توحيدي كه هم ويژگيهاي مردمي و انساني در آن وجود دارد و هم آئين ديني و مذهبي پنداشته ميشود. اين آئينها كه از دوره باستان وارد قلمرو امپراتوري ايران شد، پس از اسلام نيز به حيات روحاني خود ادامه داد. دين اسلام هر آنچه روشها، باورها و آيينهايي كه مخالف با انديشههاي اسلامي بود، در قلمرو خود منسوخ كرد. ولي نوروز با تمام قدرت خود ماندگار شد. راز اين ماندگاري چيزي نبود جز ويژگيهاي آئيني آن كه مظاهر شرك و بت پرستي در آن نبود. هر چند سرزمين ايران سرزمين بت پرستي نبود. اينجا سرزمين توحيدي بود. آئين نوروزي سپاسگزاري بدرگاه يزدان بپاس نعماتي است كه در اختيار انسان گذاشته شده است. با نگاهي به آئينهاي نوروز از جمله چارشنبه آخر سال، سفره هفت سين، مراسم تحويل سال، ديد و بازديدهاي نوروزي، اهداي عيديانه، و مراسم سيزده بدر، همه به نحوي با روابط انسان و طبيعت و روابط بين انسانهاست. در مراسم نوروز سبزكردن گندم در يك بشقاب جزو سنت معمول است كه در تمام كشورهايي كه در حوزه نوروز قرار دارند بدون هيچ گونه تفاوتي انجام ميگيرد. سبزي گندم نشانه احترام به طبيعت و رستني است. از طرفي گوياي اين واقعيت است كه براي پاسداري از نعمات الهي بايد آن را عزيز داشت. در آئين زرتشت آمده است كه «هر كس كه كندم ميكارد راستي ميافشاند». زحماتي كه دهقان براي روياندن گندم مي كشد عبادت شمرده مي شود. قلمرو جغرافيايي نوروز قلمرو جغرافيايي حوزه نوروز در ناحيه كم آب كره زمين واقع شده است. در اينجا آب ارزش بسيار دارد و حيات انسان و طيعت مستقيما بدان وابسته است و با يكديگر پيوند عميق دارند. در كتيبه بيستون آمده است كه اهورمزادا اين سرزمين را از خشكسالي در امان نگاهدارد. اين قلمرو گستره سرزمين ميترائيسم و مهر پرستي بود و تمام عناصر آن را اكنون نيز مي توان بازشناخت. دين مبين و انسان ساز اسلام نيز ارزش زيادي به آب قائل است و بهشت وعده داده شده خداوند يكتا در قران كريم جايي است كه نهرهاي فراوان در آن جاري است و باران نعمت الهي كه به امر خداوند بر زمين مي بارد و به اذن پروردگار دانه را در خاك مي روياند و تازه شدن طبيعت در هر سال بعد از زمستان سخت، نشانه و نمادي از رويش و حياتي دوباره براي انسان و برپايي قيامت است. نوروز در ادبيات و هنر در آثار تمام شاعران و هنرمندان و نقاشان آب عنصر اساسي است. همين طور در كنار آب رستني و گياهان به ويژه «باغ» عنصري نمادين است. به همين سبب در آئين نوروزي در سفره هفت سين سبزي يا گندم سبز شده عنصر اساسي و نمادي از حيات دوباره طبيعت است و تنگ آب و ماهي نشاني از زندگي است. سمنو كه يكي از عناصر اصلي سفره هفت سين است، از آرد جوانه گندم تهيه ميشود همان گندمي كه با خوردن آن آدم از بهشت رانده شد و در زمين مستقر و سرآغاز حيات بشر در زمين شد. سمنو سرشار از ويتامين «ئي» است كه اكسيداني قوي و بي اثر كننده راديكالهاي آزاد در بدن است. سمنو علاوه بر آن داراي انواع ويتامينهاي «بي» است كه مصرف آن ضمن تأمين كالري براي حفظ جواني، سلامتي و رفع افسردگي بسيار مفيد بوده و ضد پيري است. بنا بر آنچه گفته شد در اين حوزه گندم و در نهايت نان داراي ارزش مادي و معنوي بسيار است. تكه نان را كسي زير پا نميگذارد. نان كسي را نميبُرّند و به گرسنه نان ميدهند و هزاران پند و امثال حكم در باره نان گفته شده است. بي جهت نيست كه گندم سبز زينت بخش سفره هفت سين است. هم نعمت و هم سبزي است. از قول پيامبر اسلام گفته شده است كه نگريستن به رنگ سبز بينايي را تقويت ميكند، چيزي كه امروزه جهان علم بدان باور رسيده و آن را توصيه مي كند. آئين نوروز چنان با اسلام در آميخت و با آن عجين شد كه امام ششم شيعيان آن را آئيني مبارك و مقدس برشمردند و پيروان خود را به برگزاري و بزرگداشت آن دعوت كردند. در آثار تمام شاعران حوزه نوروز به نحوي به عيد نوروز و آئينهاي آن اشاره رفته است. فردوسي طوسي، ناصر خسرو قبادياني، حكيم عمر خيام، سعدي شيرازي، حافظ شيرازي، نظامي گنجوي، منوچهري دامغاني، و بسياري ديگر در وصف بهار و نوروز سخن گفتهاند. نوروز به عنوان عاملي براي ديپلماسي فرهنگي اكنون كه بيش از يك دهه از فروپاشي اتحاد شوروي مي گذرد، جمهوري اسلامي ايران در زمينه مسائل سياسي و اقتصادي در قفقاز و آسياي مركزي كه از گذشته هاي دور در حوزه تمدن ايراني قرار داشتهاند، در كنار رقباي قدرتمند منطقه اي و فرامنطقه اي نتوانسته است به آرمانها و اهداف اعلامي خود دست يابد. با وجود زمينه مشتركات عميق تاريخي و فرهنگي ايران با اين حوزه نتوانسته است در قبال زمان و هزينههاي صرف شده، موفقيت چشمگيري بدست آورد. علت اين عدم كاميابي هاي عرصه هاي مختلف فرهنگ و دانش و سياست و اقتصاد را مي توان در گام نخست در عدم شناخت اين حوزه هاي پيراموني تمدن ايراني جستجو كرد. نبود سياست خارجي تدوين شده (به جهت فروپ1اشي ناگهاني بلوك شرق) و عدم تحرك آن در دهه اول پس از فروپاشي شوروي در زمينه گوناگون و ظهور و حضور قدرتهاي فرامنطقهاي متخاصم با ايران و شركتهاي چند مليتي در اين قلمرو، كه با استفاده از مطالعات علمي، فرهنگي، تاريخي و سياسي عميق كارشناسان برجسته خارجي از قبل از فروپاشي تا كنون بوده است، جاي اندكي براي بازيگري ايران بجا مانده بود. اما از آنجايي كه فرهنگ و تمدن ايراني در اين عرصه ها از استواري و پايداري بر خوردار است، مي توان با تكيه بر عناصر فرهگي و آئين ها و مراسمي كه به نحوي بر شالوده فرهنگ ايراني استوار است، نسبت به تقويت حضور اقتصادي و فرهنگي ايران در اين گستره اقدام كرد(همان گونه كه در سالهاي اخير در ديپلماسي ايران پديدار شده است). براي نمونه مي توان از شاهنامه حكيم ابوالقاسم فردوسي نام برد كه در تمام قفقاز و آسياي مركزي و افغانستان با آن آشنايند و آن را مي خوانند، چه به فارسي و چه ترجمه هاي آن به زبانهاي گوناگون از گرجي، آذري، ارمني، روسي و... مراسم عيد نوروز از غرب چين تا شرق بالكان از پيرامون درياي خزر و ورارود(ماوراء النهر اسلامي و اسياي مركزي كنوني) تا شرق شبه قاره و جمهوريهاي مسلمان قفقاز و آسياي مركزي و خلاصه در بسياري از نقاط برپا داشته مي شود. اكنون كه ازبكها سمرقند و بخارا و مشاهير ايراني را مصادره كرده و منكر ايراني بودن آنها ميشوند و كتابخانه بخارا را از كتابهاي ايراني و فارسي پاكسازي مي كنند و جلوي گسترش زبان فارسي دري، زبان مادري مردم محلي را ميگيرند، رودكي و ناصر خسرو را تاجيكها در تاجكيستان مصادره و از آن خود مي دانند و منكر ايراني بودن آنها مي شوند، خوارزمي آن نابغه رياضي دان را ازبكها از آن خود مي دانند و فارابي را قزاقها مصادره مي كنند، چرا ما آرام نشسته ايم؟ مولوي را تركهاي آناتولي و گاه بلخيهاي افغانستان از آن خود مي دانند و نظامي و خاقاني و خواجه نصيرالدين طوسي و فضل الله همداني و بهمنيار و صائب را تركهاي آذري مصادره مي كنند و آنها را ترك مي دانند و سلسله صفوي را سلسله پادشاهي آذربايجان قلمداد مي كنند و براي قلمروهاي كنوني خود تاريخ مجعول مي سازند و منكر ايراني بودن اين سرزمينها مي شوند و غربيها استخري و خردادبه را عرب مي دانند، در اين زمينه چه انديشيده ايم؟ آيا نه اينكه اينها همه در گستره اي جغرافيايي در سرزميني به نام «ايران زمين» زيستهاند؟ زبان آنها فارسي بوده است و آثار خويش را بزبان پارسي سروده اند. جغرافياي مكاني و زماني كه آنها در آن زيسته اند، ايران زمين بوده است. اگر مولوي در قونيه زيسته و آثار جاويدان خود، «ديوان شمس تبريزي» و «مثنوي معنوي» را به زبان فارسي سروده، به يقين در همان قلمرو پيروان او به زبان فارسي آشنايي داشته و آن را مردم منطقه مي دانستند و از آثار آنان سود مي جسته اند. چرا در آثار مولوي، نظامي گنجوي، خاقاني شيرواني، بيلقاني و مهستي گنجوي، هيچ يك بيت يا واژه اي غيري فارسي سروده نشده است؟ ارامنه به سوي جنوب به ايران و به آن سوي آرارات به قلمرو تركها چشم دارند و نمادهاي ملي خود را در آنجا جستجو مي كنند. كليساي سن طاطاوس (قره كليسا) و سن استپانوس(كليسا خرابه) در ايران (به ترتيب در جلفا، در استان آذربايجان شرقي و ماكو در استان آذربايجان غربي) را قلمرو ارامنه مي دانند(كتاب ارامنه ايران نوشته آندانيك هويان با همكاري مركز بينالمللي گفتگوي تمدنها و كتاب تاريخ ارمنستان نوشته پاسدارماچيان، ترجمه محمد قاضي و كتاب دانشنامه ايرانيان ارمني، 1382). مورخين مغرض ارمني «ارمنستان بزرگ» راه مياندازد و شمال غربي ايران را از استانهاي آذربايجان شرقي و غربي جزو ارمنستان ترسيم ميكنند و روي جلد كتابهاي تاريخ دبيرستان (چاپ سال 2001) بصورت رنگي چاپ و منتشر مي كنند، ديگران در باكو استانهاي آذربايجان شرقي، اردبيل، آذربايجان غربي، زنجان و قزوين را جزو «آذربايجان بزرگ» ميدانند و بر روي كتاب تاريخ آذربايجان براي كلاسهاي پنجم (چاپ چهارم، 2002) دبستان چاپ و منتشر كرده اند. از اين سري كتابها براي سالهاي دبيرستان نيز براي تمام سالها به شيوهها و مطالب نادرست ديگر نيز چاپ كرده اند. در سراسر اين كتابهاي تاريخ در دبيرستانها، ايرانيان مهاجم قلمداد شده و به بسياري از شخصيتهاي ايراني اهانت شده است. در اين كتابها گفته شده است كه ايران و روسيه آذربايجان را دو قسمت كرده و هر كدام پارهاي از آن را بين خود تقسيم كردهاند. در جمهوري آذربايجان كودكان را از كلاس پنجم با تحريف تاريخ شستشوي مغزي داده و تربيت ميكنند و تا هنگام ترك دبيرستان ذهن آنها را در اين سمت و سو انباشته ميسازند كه آذريهاي جنوبي (منظور ايران) زير سلطه فارسها حقوقشان پايمال مي شود. وحدت دو آذربايجان در اين كتابها به شدت تقويت و تشويق مي شود. كُردها آذربايجان غربي، كرمانشاه و كردستان و ايلام را جزو «كردستان بزرگ» ميشمارند، افغانها نيز هرات و مزار شريف و بلخ را قلمرو افغانان و سرزمين غيرايراني مي نامند، ما چه كردهايم؟ حمله عراق به ايران براي تشكيل حكومتي عرب در خوزستان نبايد فراموش شود. ذره ذره اين سرزمين بايستي چون مردمك چشم نگهداري و پاسداري شود و تمام اين توطئه ها با ابزار ها و شيوه هاي مناسب پاسخ داده شود تا از تنبلي شير بيشه، روبهان بر در خانه مان پارس نكنند. چرا ما حتي از چاپ يك نقشه تاريخي ايران بزرگ به زبانهاي مختلف پرهيز كردهايم؟ چيزي كه ميتوانست پاسخگوي بسياري از اين كج فهمي ها و بي خردي ها باشد. با اين فعاليتهاي مخربي كه صورت مي گيرد، كودكان و جواناني در كشورهاي پيرامون ما بزرگ ميشوند و نشو نما مي كنند كه آينده كشورشان را رقم خواهند زد. اگر با اين ذهنيات خطا پرورش يابند، در آينده همسايگاني پر تنش خواهيم داشت كه نسبت به ايران ادعاي ارضي خواهند داشت. براي تدوين استراتژي ملي خود، لازم است قبل از انسجام يافتن اين كج فهمي ها و بدنبال آن بروز تنشها و اختلافات، و به خطر افتادن وحدت ملي و تماميت ارضي، ميتوانيم در اين موضوع برنامه ريزي داشته باشيم. جمهوري اسلامي ايران در حال حاضر داراي ابزارهايي است كه ميتواند در اين زمينه بكار گيرد. شايد در آينده نتوانيم از اين ابزارها بهره گيريم. بهتر است از هم اكنون در اين زمينه بيانديشيم. با توجه به سالها سيطره طالبان بر افغانستان و ممنوعيت اجراي مراسم نوروز در اين كشور مصيبت زده، چطور شد و چه فرهنگي بود كه پس از سقوط طالبان دوباره آداب و آئينها و جشنهاي نوروزي از نو زنده كرد و اكنون با شكوهي بيشتر از پيش برگزار مي گردد؟ اين معجزه نوروز و عرفاني است كه در ذات آن نهفته است. بايد اين جوهره را كشف و از آن بهره جست. نوروز گوهرهاي نهفته بسيار دارد كه بايد آن را شناخت و از آن در ديپلماسي فرهنگي بهره گرفت. نوروز آييني است كهن و ماندگار با تاريخي شكوهمند كه در گستره جغرافيايي جهان ايراني از غرب چين تا آناتولي، از شبه قاره هند و افغانستان در شرق تا بينالنهرين در غرب و از سين كيانگ و آسياي مركزي در شمال شرق تا دامنه هاي شمالي قفقاز بزرگ در شمال و آسياي صغير در شمال غربي را شامل ميشود كه دورتا دور ايران زمين را به عنوان خاستگاه تمدن ايراني در بر مي گيرد. اين آيين كهن و ارزشمند با جشن ها و مراسم ارزشمند علاوه بر ايران زمين در همه جمهوري هاي آسياي مركزي و استان سين كيانگ در غرب چين با شكوه تمام برگزار مي شود. تركمنها، ازبكها، قره قالپاقها، قزاقها و قرقيزها، آذريها، تركهاي شمال قفقاز از جمله تركهاي دربند در داغستان، افغانها، تاجيكها و كردهاي تركيه، عراق و سوريه و تاتها و تالشها و بلوچهاي آسياي مركزي و قفقاز، و تركهاي آناتولي همه در باور به اين آيين شكوهمند در برگزاري آن با هم سهيمند و از مراسم «مير نوروزي» در قزاقستان تا كردستان عراق، تا سبز كردن گندم در تمامي اين گستره عظيم تا پختن سمنو در جاي جاي اين قلمرو در پيشباز به نوروز باستاني و عيد نوزايي طبيعت و دگرگوني جان و تن و نبات و جماد به هم مي پيوندند و تازه ميگردند. اين ويژگي هاي رحماني و الهي و فرهنگي و خدايي، راز ماندگاري اين سنت از پيش از اسلام تا همين امروز و سالها و دهه ها و سده هاي آينده است كه آيينها، سنتها، باورها و جشنهاي آن سرشار از معنويت و نوع دوستي و شكران نعمات الهي و دوستي و مهرباني و احترام به هم نوع و زدودن كدورتها و پاك و تازه گردانيدن دلها و الهي شدن قلبهاست. بي جهت نيست كه سازمان ملل متحد با پيشنهاد ايران در پي كوشش براي جهاني كردن اين ميراث مشترك بشري است. منبع : سایت الف | ||
+ نوشته شده در دوشنبه یکم فروردین ۱۳۹۰ ساعت 2:43 توسط شهریاری
|