ثمره زهد در قيامت
ثمره زهد در قيامت
«فإِن الْغاية أمامكمْ و إِن وراءكمُ الساعـة تحْدُوكمْ تخففُوا تلْحقُوا فإِنما يُنْتظـرُ بِأولِكمْ آخِرُكمْ»؛ محققاً پايان كار پيش روي شماست و قيامت يا مرگ در پي شماست و شما را مي راند. سبك شويد (باد گران را بيفكنيد) تا ملحق شويد (به كاروان برسيد) چه تحقيقاً اول شان را در راه داشته اند تا آخرين شما به آنها ملحق شوند و يكباره به قيامت در آيند. (نهج البلاغه: خطبه 20)
هدف از ايجاد خلق اين است كه عبادت خدا كنند، چنانكه خداوند فرموده است: «و ما خلقْتُ الْجِن و الاِنْس اِلا لِيعْبُدُون» (ذاريات:56) و مقصود از عبادت اين است كه انسان به حضرت حق متصل شود و با بال هاي كمال در باغ هاي بهشت با فرشتگان مقرب پرواز كند. اين همان هدف مطلوب و مقصود انسان است كه وظيفه دارد حقيقتاً به آن توجه كند. اگر سعي كافي و وافي داشته باشد بدان دست مي يابد و در بهشت نعيم رستگار مي شود و اگر در طلب آن كوتاهي كند به راه هاي انحرافي مي افتد و بدان نمي رسد. پس مقصود هر انسان پيش روي اوست كه به سوي آن حركت مي كند و بازگشت انسان ها به آنجا است.
مقصود از ساعت در اين عبارت حتمي بودن مرگ است. انسان طبعاً از مرگ نفرت دارد و از آن فراري است و به حسب عرف و عادت چيزي كه انسان از آن فرار مي كند در پشت سر قرار مي گيرد و چون مرگ از وجود انسان تأخر دارد و سرانجام انسان را در مي يابد پشت سر بودن مرگ و پيوستن آن به انسان تأخر عقلي است ولي تشبيه شده است به چيزي كه تأخر حسي دارد ناگزير لفظ وراء كه بيانگر جهت حسي است به طور استعاره به كار رفته است.
اما اينكه مرگ براي انسان آواز مي خواند بيان كننده اين حقيقت است كه چون آواز خواندن، آرام و آهسته شتران را به پيش مي راند؛ يادآوري مرگ و شنيدن نداي مناديان آن انسان ها را مضطرب و ناراحت كرده و آنان را آماده مرگ و حركت به سوي لقاء الله مي كند. بدين طريق همان گونه كه شتر به وسيله آواز، راه هاي دور و سخت را مي پيمايد، انسان نيز راه هاي آخرت را مي پيمايد. بدين گونه تذكر، مرگ به آواز خواني ساربان تشبيه شده است.
پس از آن كه امام(ع) انسان ها را توجه مي دهد به اين كه هدف در پيش و مرگ در پشت سرشان است، متذكر مي شود كه سبقت گيرندگان به سوي هدف كساني هستند كه در سفر آخرت به رضوان خدا برسند و قطع علايق و سبكبار بودن در سفر سبب سبقت گرفتن و رسيدن به پيشينيان است. بدين گونه امام(ع) با دو كلمه انسان ها را امر مي كند كه براي رسيدن به مقصد سبكبار باشند. كلمه اول اين است كه «تخففوا»؛ سبكبار باشيد. سبكبار بودن كنايه از دستور دادن به زهد حقيقي است كه قوي ترين وسيله قرب به حضرت حق است و زهد عبارت است از كنار گذاشتن هر چيزي كه انسان را از توجه به قبله حقيقي باز مي دارد و دوري از فرو رفتن در ماديات دنيا و جاذبه هاي آن و دور ساختن هر چه غير از حق متعال و موجب خودداري از ايثار است.
اين حالت سنگيني ها و بارهاي گراني را كه مانع از صعود و رسيدن به درجات خوبان است سبك مي كند، آن بارهاي گراني كه باعث داخل شدن به وادي هلاكت مي شود. كلمه دوم اين است: «تلحقوا»؛ تا به مقصود برسيد. اين كلمه اجزاي شرط است، با اين توضيح كه اگر سبكبار شويد خواهيد رسيد و مقصود از «تلحقوا» رسيدن به درجات سابقين يعني اولياي خدا است كه به جايگاه عزت حق رسيده اند. چون در بخشش الهي بخلي نبوده و از آن ناحيه كوتاهي قابل تصور نيست.
زهد حقيقي نيز قوي ترين سبب سلوك الي الله است، پس هرگاه نفس انسان آمادگي دوري جستن از غير خدا را پيدا كند و براي كسب نور به ذات كبريايي او توجه كند آنچه استعداد كسب فيض را پيدا كرده باشد بدان دست مي يابد و به درجات سابقين مي رسد و به ساحل عزت پروردگار و جاي امن او وارد مي شود.
«فانما ينتظر باولكم آخركم» از اين جمله اين گونه مي توان برداشت كرد كه چون نظر عنايت الهي به خلق يكسان است و منظور از برپايي قيامت در مورد انسان ها وصول به ساحت عزت حق مي باشد كه نهايت كمال وجودي انسان ها است، لذا امام(ع) طلب عنايت الهي مردم را كه كمال وجودي آنها است تشبيه كرده است به انتظار مردمي كه مايلند همگي، آنها كه جلوتر رفته اند و آنها كه عقب مانده اند، به هم برسند. بنابراين لفظ «انتظار» به عنوان استعاره براي طلب عنايت الهي به كار رفته است و چون در اين جا انتظار مردم را براي رسيدن به عنايت حضرت حق و حضور در قيامت لازم دانسته است آن را دليل تشويق مردم به سبكباري و قطع علايق دنيوي قرار داده است و شكي نيست كه اين انتظار براي صاحبان خرد كار معقولي است.
برگرفته از شرح نهج البلاغه ابن ميثم بحراني
علی خانی - هفته نامه صبح صادق