چراشیعه شدند
|
لورن بوث، خواهرزن تونی بلر: در اسلام سعادت مطلق را دیدم
|
به گزارش خبرگزاری اهل بیت (ع) ـ ابنا ـ «لورن بوث» گوینده و روزنامهنگار 43 ساله، بعد از بازدید از حرم حضرت فاطمه معصومه (س) در قم، اسلام را برگزید.
لورن که خواهر ناتنی «چری بلر» همسر تونی بلر است، اکنون خانه را بدون حجاب اسلامی ترک نمیکند و هر پنج وعده نماز خود را مرتب به جای میآورد و گاهی نیز به مسجد نزدیک منزلش می رود.
لورن در گفت و گو با دیلی میل حال خوش خود را بعد از زیارت حضرت فاطمه معصومه(س) اینگونه توصیف کرده است: «شب سهشنبه است و من نشستهام در حالی که احساس میکنم مورفین معنوی به من تزریق شده است. سعادت و شادی مطلق همین است.»
بعد از این سفر معنوی بود که لورن بلافاصله بعد از بازگشت به انگلستان به دین مبین اسلام در آمد.
خود او در این باره میگوید: «من اکنون 45 روز است که هیچ مشروبی مصرف نکرده ام، که این زمان طولانای ترین مدت ترک من در 25 سال گذشته است، و عجیب ترین چیز در این باره این است که از وقتی که اسلام آوردهام حتی نزدیک الکل هم نشدهام در حالی که من پیش از این هر روز یک تا دو لیوان مشروب الکلی مصرف میکردم.»
در ادامه گفت: «کسی نمیداند در این سفر معنوی بر من چه گذشته است و مرا به کجا خواهد برد».
بیداری این زن تازه مسلمان از قبل ورود به ایران و زمانی آغاز شد که مدت قابل ملاحظهای را در فلسطین اشغالی مشغول به کار بود.
|
محمد جارا نوشیعهای از ساحل عاج: شیعه شدم؛ چون در برابر عقلم مسؤول بودم
|
ابنا: به عنوان سؤال اول بفرمایید که چرا شيعه شديد؟
يكي از اساتيدم شيعه شد. من خيلي با ايشان رابطه داشتم. استادم پس از آنکه شیعه شد، واژه "المهتدي" را هم به فاميلش اضافه كرد. ایشان الان از شيعيان معروف ساحل عاج است.
همین امر باعث شد مدير مدرسه استادم را از مدرسه اخراج كند. بعد اين استاد، خودش، يك مدرسه ساخت. من نميدانستم اعتقادات شيعه چيست. هیچ اطلاعی نداشتم، فقط شنيده بودم شيعيان حضرت علي را عبادت ميكنند و حضرت علي را از پيامبر بالاتر ميدانند. من با همين استادم که شیعه شده بود، صحبت كردم و راجع به تفاوتهاي شيعه و سني سؤال ميپرسيدم.
استادم كتاب «ثم اهتديت؛ آنگاه هدایت شدم» و «المراجعات» را به من داد. من اين كتابها را مطالعه كردم و سؤالاتي كه برايم پيش میآمد، در مدرسه از استادانم كه سني بودند، ميپرسيدم. البته هیچ کس به جز استادم نمیدانست که من کتابهایی راجع به شیعه مطالعه میکنم. بعد من گزارش سؤالات خودم و پاسخی را که استادانم در مدرسه به من داده بودند را به استادم المهتدي میدادم.
من خيلي سؤال ميپرسيدم. درباره وضو، اینکه چرا شيعه ميگويد الهم صل علي محمد و علي! راجع به امام مهدي و غيبت طولاني ايشان و اینکه اگر هست پس چرا ديگران به ما نميگويند، سؤال اصلي و مهم من در این میان فرق شيعه و سني به طور کلی و به خصوص درباره امامت بود.
ايشان يك بار داستان غدير را از جلد چهارم «مسند احمد بن حنبل» براي من تعريف كرد. بعد من از سر کنجکاوی به سراغ يكي از استادان ديگرم رفتم و از او پرسیدم كه آيا پيامبر در آخرين حجّش امام علي را به عنوان امير همه مسلمانان معرفی و اعلام كرده است؟ ايشان گفت نه، اصلاً چنين چيزي در تاریخ اتفاق نيفتاده. من با تعجب تکرار کردم اتفاق نیفتاده؟ ایشان ادامه داد اگر هم اتفاق افتاده باشد، پیامبر فرمودهاند علي دوست من است، همين!
من دوباره پرسیدم آيا پيامبر مردم را در آفتاب داغ جمع ميكند كه بگوید اين آقا دوست من است؟ آيا عقل انسان اين مطلب را قبول ميكند؟ که ایشان جوابی به من نداد.
بعد كه من شيعه شدم، ايشان به من ايراد گرفت و اعتراض کرد که چرا شیعه شدهای؟ من به او گفتم شما خودتان مرا شيعه كرديد، چون جواب سؤالات من را نداديد. من در برابر عقل خودم مسئولم.
ابنا: بعد که شیعه شدید، رفتار خانواده با شما چطور بود؟
من فرزند آخر و تنها پسر خانواده هم هستم و در کشور من به فرزند آخر خیلی احترام میگذارند، حتی پدرم در وصیتنامهاش هم نوشته بود که کسی مرا اذیت نکند و کتک نزند. از طرفی من در خانواده تنها كسي بودم که علاوه بر پدرم به مدرسه دينی رفته بودم، لذا خانواده به من خيلي احترام ميگذاشتند.
یک روز مدير مدرسهام همراه همسرش به خانه ما آمدند و به مادر و خواهرانم گفتند كه محمد دينش را عوض كرده، خانوادهام خيلي ناراحت شدند.
ابنا: شما چه کردید؟
من به آنها گفتم من دينم را عوض نكردهام، من مسلمانم و نماز میخوانم. مدیرم گفت: تو چرا دين پدرت را تغییر دادهای؟ من به او گفتم چرا شما در نماز دستانت را میبندی؟ پدرتان که در نماز دستانش را نميبست.
ابنا: چرا؟
چون پدرش مالكي بود و طبق فتوای امام مالک میتوان با دست باز نماز خواند.
ابنا: بعد چه شد؟
آنها بدون اینکه به من پاسخی بدهند، و یا به نتیجهای برسند، رفتند.
آیا خانوادهتان هم مثل شما شیعه شدند؟
فعلاً نه، اما همسرم شيعه شد.
ابنا: فرق وهابيت و اهل سنت را در چه میدانید؟
وهابيت اهل تفكر نيستند. و ديگران را تكفير ميكنند. به خلاف اهل سنت.
ابنا: آیا در ساحل عاج كتابخانه و یا مسجدی که متعلق به شیعیان باشد، وجود دارد؟
كتابخانه و مسجدي كه براي شيعيان باشد نداريم يك مدرسه هست به نام جامعه المصطفي العالمیه، كه هر سال حدود 50 نفر پذيرش دارد. چند مدرسه ديگر هم هست.
ابنا: تعامل دولت با شيعيان چطور است؟
هيچ مشكلي ندارد. دولت لائيك است و كاري به مذهب کسی ندارد. نه تبليغ ميكند و نه سركوب.
ابنا: فعالیتهای مسلمانان ساحل عاج در چه سطحی است؟
مسلمانان 60% ساحل عاج را تشكيل ميدهند، که کمتر از یک میلیون نفر شیعه هستند، اما انگار مسلمان نداريم. مسلمانان آنجا ديانت وسياست را متأسفانه جدا ميدانند، در حالي كه قرآن اين تفكر را رد ميداند.
ابنا: دیدگاه مردم کشور شما به ایرانیان چطور است؟
ايرانيان را دوست دارند. مردم ساحل عاج ميگويند ما مديون ايرانيان هستيم و ايرانيان مظلوم هستند.
ابنا: به نظر شما مشكل اصلي شيعيان ساحل عاج چیست؟
نداشتن امكانات تبليغاتي. كتابخانه و مسجد.
ابنا: آينده تشيع را در کشور خودت چگونه میبینی؟
آينده تشيع را در ساحل عاج خوب ميبينم. در سال قبل وضعيت خيلي بدي داشتيم. عده زیادی دشمنان سر سخت شيعه بودند. الان همه دوست شيعه هستند. و تصريح ميكنند كه اشتباه ميكرديم كه میگفتیم شيعيان كافر هستند. آنها الان دنبال كتاب ميگردند تا شيعه را بشناسند و همان کسانی که ما را نمیشناختند، الان تقاضا میکنند که با ما جلساتي داشته باشند. الان دانشجویان دانشگاه هم به دو گروه تقسیم شدهاند، يك بخش از شيعه دفاع ميكنند و گروه ديگر عليه شيعه؛ در حالي كه قبلاً اصلاً چنين چيزي وجود نداشت، يك دست، همه دانشجویان عليه شيعه بودند.
زمزمه تأسيس انجمن شيعيان ساحل عاج هم كمكم شنيده ميشود و جلسات مقدماتياش هم بر پا شده است و حتی رياستش را هم به من پیشنهاد دادهاند.
ابنا: از فعالیتهای وهابیت بگویید.
درمناطقي كه وهابيها بودهاند، موفقیتی نداشتهاند و مردم هم از آنها حرف شنوي ندارند و تبليغ تشيع به راحتي موفقيت آميز و درخشان خواهد بود. وهابیان، اكثراً جاهل هستند و حاضر نيستند كه استدلال شما را بشنوند. اصلاً بحثشان علمي نيست.
ابنا: چه انتظاري از مجمع جهاني اهل بيت داريد؟
به مبلغان ساحل عاج كمك بكند كه بتواند به خوبي مذهب اهل بيت را تبليغ كنند، اگر هم كتابخانه و مسجد به برای شيعيان ساحل عاج تأسيس كنند خوب است.
ابنا: با تشکر از شما که در این گفتگو شرکت کردید، صحبت پاياني شما را میشنویم.
تمام مردم ساحل عاج خيلي ايرانيها را دوست دارند و این وظیفه مردم ایران به ویژه مسئولين، روحانیون و مبليغين را سنگینتر میکند، چرا که باید مراقب باشند تصور خوب مردم را نسبت به ایران تغییر ندهند و با اخلاق خوب و اسلامي رفتار کنند. مخصوصاً صداقت داشته باشند و اگر قول و وعدهاي به مردم ميدهند، حتماً به آن عمل كنند. یک پیشنهاد هم دارم و آن اینکه خوب است در ایران یک مرکز برای آفريقا شناسي داشته باشيم.
مردم آفریقا به خاطرات مشکلات خیلی کوچک و جزئی که در ایران اتفاق میافتد به من زنگ میزنند و گاهی حتی از ناراحتی گريه ميكنند و میگویند ما شنیدهایم در ایران این حادثه ناگوار اتفاق افتاده و یا گاهی از واقعهای که رخ داده توضیح میخواهند.
|
جبرئیل بواری، نوشیعهای مالیایی: شیعه شدم؛ چون تحقیق کردم
|
ابنا: با تشکر از اینکه دعوت ما را برای مصاحبه پذیرفتید، لطفاً خودتان را معرفی کنید؟
جبرئیل بواری هستم از کشورمالی، بیست و هفت سال سن دارم و در جامعه المصطفی العالمیه شهر مقدس قم در رشته فقه و معارف مشغول تحصیل هستم.
ابنا: ما شنیدهایم چند سالی است که شما به مذهب اهل بیت مشرف شدهاید.
بله من سنی مالکی بودم. تقریباً چهار سال پیش شیعه شدهام.
ابنا: چه شد که مذهب اهل بیت را پذیرفتید؟
وقتی دبیرستان بودم، استادی داشتیم که به ما تاریخ اسلام درس میداد، این استاد شیعه بود، اما به کسی نمیگفت که شیعه است. سرفصل درس از تاریخ قبل از بعثت بود تا سرگذشت خلفای اربعه، اما ایشان سرگذشت امام حسن را هم به ما درس داد. به امام حسین که رسیدیم گفت هر کس میخواهد درباره این بزرگوار بیشتر بفهمد و ایشان را بشناسد باید به مدرسه اهل ببیت در «بماکو» برود. بماکو پایتخت مالی است ومن در آنجا زندگی میکردم. البته این مدارس در دیگر شهرها هم وجود دارد. من وقتی دیپلم گرفتم، بلافاصه به آنجا رفتم و حدود چهار سال آنجا درس خواندم. لابد شما میدانید که این مدرسه زیر نظر مرکز مصطفی العالمیه است. من خودم تحقیق کردم و بلافاصله دریافتم که مکتب اهل بیت حق است و شیعه شدم.
ابنا:شما راجع به چه مطالبی تحقیق کردید؟
درباره خلفای اربعه وجانشینی پیامبر. چون وقتی تحقیق کردم هیچ حدیثی ندیدم که باید از خلیفه اول یا خلیفه دوم پیروی کنید، اما چندین حدیث در کتب اهل سنت دیدم که پیامبر میفرماید از علی پیروی کنید. البته این احادیث در الغدیر و المراجعات هم ذکر شده است. البته من همین سؤال را از علمای اهل سنت هم پرسیدم، اما آنها سکوت میکردند ومیگفتند نباید این سؤال را پرسید، لذا من بیشتر به طرف تحقیق و بررسی و مطالعه کشانده شدم و بیشتر کنجکاوی کردم.
ابنا: شما گفتید که مثل مدرسهای که در شهر بماکو شما در آن درس خواندید، در شهرهای دیگر هم وجود دارد. میخواستم بدانم در سراسر مالی چند تا از این مدرسهها وجود دارد؟
زیاد است، نمیدانم چند تا، اما غلبه در این مدارس با شاگردان شیعی است.
ابنا: تأثیر این مدرسهها را چگونه ارزیابی میکنید؟
در آشنایی و جذب مردم به مذهب اهل بیت تأثیر دارد، اما باید کار هم بکنند، تأسیس مدرسه به تنهایی کافی نیست، به ویژه اینکه متأسفانه هیچ ارتباطی بین مدرسه و شاگردانی که تربیت میکنند نیست.
ابنا: آیا خانواده با شیعه شدن شم مخالفتی نکرد؟
نه! من در پذیرش مذهب اهل بیت با مخالفت خانواده وبه رو نشدم.
ابنا: چرا؟
چون من خودم مبلغ اهل سنت بودم. سخنرانی میکردم، منبر میرفتم، تدریس میکردم.
ابنا:چه درسهایی تدریس میکردی؟
فقه، تفسیر، حدیث و ...
ابنا: یعنی شما را از لحاظ علمی قبول داشتند؟
بله! به همین دلیل هم اعتراضی نکردند.
ابنا:آیا از اعضای خانوادهتان هم کسی شیعه شد؟
نه، خانوادهام شیعه نشدند.
ابنا: همسرتان چطور؟
وقتی من شیعه شدم، خانمم که دانشجو هم هست، تحقیق کرد و چون فهمید مذهب اهل بیت حق است شیعه شد.
بنا: به نظر شما شیعیان در کشور مالی با چه مشکلاتی روبه رو هستند؟
نداشتن امکانات فرهنگی، اگر چه مردم مذهب شیعه را میشناسند، اما شیعیان هیچی ندارند، نه مسجد، نه حسینیه، نه مرکز فرهنگی و نه کتابخانه.
ابنا:پس آن مدارس که شما خودتان در آن تحصیل کردهاید و گفتید در سراسر مالی تعداشان زیادهم هست چه شد؟
ما در کشور مالی مدرسه خاصی که برای شیعه باشد نداریم. در مدارس مرکز مصطفی العالمیه هم شیعه و هم سنی هردو درس میخوانند. قبلاً ابتدایی، راهنمایی و دبیرستان را که میخواندی و دیپلم میگرفتی میتوانستی وارد این مدارس بشوی و سه سال درس بخوانی و تمام. البته الان از سوم راهنمایی پذیرش میکنند.
ابنا: آیا وهابیت هم در مالی فعالیت میکند؟
وهابیت خیلی فعالیت دارد، چون مالی مرکز غرب آفریقاست، وهابیت آنجا خیلی فعالیت دارد و میتوان گفت
تا حدودی، تأثیر گذار هم هستند. حتی عدهای وهابی هم شدهاند. بیشتر کسانی هم که وهابی شدهاند، یا دانشجو هستند و یا کارمند دولت.
ابنا: وضعیت مردم کشور شما ازلحاظ اقتصادی چطور است؟
متوسط و معمولی است، ابته باید گفت شیعیان از لحاظ اقتصادی، اجتماعی و سیاسی تحت فشار هستند. به عنوان نمونه در ادرات دولتی شیعیان را استخدام نمیکنند و حتی اگر بدانند شیعهای و یا شیعه شدهای اخراجت میکنند. به نظر میرسد چنین رفتارهای ناصوابی تحت نفوذ و تأثیر وهابیت است.
ابنا: چطورمیشود به شیعیان کمک کرد؟
به نظر من انجام کارهای فرهنگی و ساختن مدارس، بهترین و بالاترین کمک به شیعیان مالی و سایر شیعیان جهان است.
ابنا: چه انتظاری از مجمع جهانی اهل بیت دارید؟
هیچ انتظاری ندارم، چون در مالی شروع به کار نکردهاند. البته اینکه من گفتم هیچ انتظاری ندارم از ناراحتی زیادی است که از این جهت دارم.
ابنا: چه صحبتی با مسلمانان جهان دارید؟
سخن من با مسلمانان جهان، این است که وحدت داشته باشید.
ابنا:ضمن اینکه دوباره از شما تشکر میکنم که دراین گفتگوی دوستانه شرکت کردید، اگر سخن پایانی شما را میشنویم.
اجازه بدهید صحبت پایانی من با امام زمان عجلالله تعالی فرجهالشریف باشد که دعای همیشگی من هم برای تعجیل فرج ایشان است و آن اینکه آقا زودتر بیا تا این ظلم و ستم به پایان برسد.
|
خلیل ساحوری نوشیعهای از شیلی: شيعه شدم؛ چون نور اهلبيت را از 15000 كيلومتري ديدم
|
به کوشش: رضا لکزایی
ابنا: با عرض سلام و تشكر از اينكه دعوت ما را براي مصاحبه پذيرفتيد. لطفاً خودتان را معرفي كنيد.
خليل ساحوري هستم، 32 سال دارم و در شيلي به دنيا آمدم. خانوادهام فلسطينيالاصل و مسيحي ارتدوكس و از قديميترين مسيحيهاي بيتاللحم بودند، نياكانم حدود هزار و پانصد سال در بيت اللحم اقامت داشتهاند كه البته در خلال جنگ جهاني اول و جنگ جهاني دوم به شيلي مهاجرت كردند.
ابنا: الان مشغول انجام چه كاري هستيد؟
الان هم مشغول درس علوم اسلامي در شهر مقدس قم ميباشم.
ابنا: چطور شد كه مسلمان و شيعه شديد؟
من از ده سالگي مطالعۀ كتاب مقدس را شروع كردم. حدود دو سال مشغول خواندن اين كتاب بودم. در اين مدت اشتباهاتي روشن مشاهده كردم كه فطرتم قبول نكرد. مانند پذيرش پدر، پسر و روحالقدس به عنوان يك خداي واحد.
ابنا: چرا؟
چون من احساس ميكردم كه بايد خدا واحد باشد نه سه تا و احساس ميكردم كه خدا بينياز از فرزند است. حال آنكه مسيحيها ميگويند مريم مادر خداوند است. من با اينكه بچه بودم اين را نميتوانستم قبول كنم. چنانكه قبلاً گفتم خانوادهام سابقۀ زندگي هزار و پانصد ساله در بيتاللحم را دارد. يعني همانجايي كه عيسي مسيح به دنيا آمد، به همين دليل من خيلي به حضرت مسيح علاقه داشتم. لذا من شروع به جستجو كردم تا توحيد اصلي را بيابم. اما متأسفانه در كتاب مقدس پاسخي نيافتم. تا اينكه من به كلمۀ «پاراكليتوس» در كتاب يوحنّا برخوردم. اصل اين كلمه يوناني است. از كشيشي تفسير اين واژه را پرسيدم، اما به هيچ عنوان نتوانستم حرف ساده لوحانۀ او را بپذيرم.
ابنا: چرا يوناني؟
چون انجيل از زبان اصلياش به عبري، سپس از عبري به يوناني و از يوناني به لاتين ترجمه شده است. اين اسم هم كه از يوناني به لاتين ترجمه شده، به همان صورت اصلي كه پاراكليتوس است، ذكر شده است. حتي من از كسي كه به زبان يوناني، عربي، اسپانيولي و لاتين تبحر داشت پرسيدم، پاراكليتوس چه كلمهاي است؟ او ضمن اينكه تأييد كرد كه پاراكليتوس واژهاي يوناني است، گفت ترجمۀ اين واژۀ يوناني احمد است.
ابنا: يعني انجيل اصلي به زبان عبري نبوده؟
نه! همانطور كه ميدانيد مسيحيت، چهار انجيل لوقا، متي، مرقس و يوحنا را به رسميت ميشناسد، اين اناجيل هم هفتصد سال بعد از مسيح نوشته شده است. زبان اصلي اناجيل هم آرامي بوده. آرامي قديميتر از عبري و عربي و يوناني است.
ابنا: پس زبان سرياني چه ميشود؟
فكر ميكنم سرياني همزمان و همخانواده با آرامي باشد.
ابنا: خوب شما بعد از اينكه فهميديد پاركليتوس به معناي احمد، يعني نام پيامبر اسلام است و آن كشيش هم پاسخي صحيح به شما نداده، چه كرديد؟
من جدا كردم كه يك اصل خداست، يك اصل انبيا هستند، يك اصل كتاب مقدس است و يك طرف هم مردم هستند. در اين ميان از نظر من توحيد مهمترين مطلب است.
ابنا: نظرتان راجع به كشيشها چيست؟
كشيشها با فقرا ميانهاي ندارند، در صورتي كه حضرت عيسي چنين نبود، در آن وقت مثل اين بود كه در يك زندان زندگي ميكنيم. ما نميتوانستيم به جستجوي حقيقت بپردازيم. اما قلب من خيلي تشنه بود، تشنۀ آزادي. مثلاً در آن مدت درس خواندن فلسفه ممنوع بود، حتي دينهاي گوناگون هم ممنوع بود. به عبارتي جستجوي حق خطرناك بود. من ديدم كه آنها با دين تجارت ميكنند. من گفتم شايد در كتاب مقدس بتوانم آب زلالي براي تشنگيام پيدا كنم.
ابنا: يعني دوباره به مطالعۀ كتاب مقدس روي آورديد؟
بله. من اين بار به مطلب مهم و جالب ديگري برخوردم. من در كتاب مقدس خواندم سه نفر از مردم بزگان آريايي براي تبريك گفتن ميلاد مسيح آمدند. آن مردم يهودي كه نبودند، پس چه ديني داشتند؟ پرسيدم. گفتند آتش پرست بودهاند. آتش پرستي كه دين نيست. جاهليت است. به خودم گفتم پس چرا اينها حضرت مسيح را كه از طرف خداست قبول ميكنند. من در كتابخانهها گشتم و فهميدم آنها زرتشتي بودهاند. زرتشت را پاكتر و بهتر از يهوديت و مسيحيت ديدم. چون آنها از راهي دور براي عرض تبريك به عيسي مسيح آمدند. اين را هم به عنوان دروغ ديگري از كشيشها كشف كردم. بعد از زرتشتي با هندوئيسم، بودايي و پروتستان آشنا شدم. از همۀ اينها بيشتر به زرتشت علاقه داشتم. احساس ميكردم قلب من از محبت به ديگر اديان خالي است، چون مسيحيها سخنان عيسي مسيح را تحريف كردند و من اين را بياحترامي به مسيح ميدانستم، در حالي كه زرتشتيها به عيسي احترام گذاشتند و آمدند تا به مسيح و مادرش تبريك بگويند. من چند جلسه با اساتيد مسيحيت داشتم. متأسفانه برادران مسيحي دور ازحق هستند. دروغ ميگفتند و يا جواب ناقص و يا يك جواب ديگر ميدانند. متأسفانه من احساس كردم اين دين خيلي از حقيقت اصلي دور است.
ابنا: خوب بعد چه كرديد؟
بعد به مطالعۀ كتب فلسفه رو آوردم. فلسفۀ ماركسيسم را مطالعه كردم. اين فلسفه دربارۀ ماديات و واقعيات همين دنيا صحبت ميكند و از معنويت و ماوراء چيزي نميگويد.
ابنا: غير از ماركسيسم، فلسفۀ ديگري را هم مطالعه كرديد؟
بله، نيچه را هم مطالعه كردم، به نظر من نيچه نژاد پرست نبود، چيز مهمي كه من در آثار نيچه پيدا كردم، كتاب "چنين گفت زرتشت" بود، من با اين كليد واژه آشنا بودم، اين بار جديتر به جستجو پرداختم تا اين كليد واژه مرا با ايران آشنا كرد. فهميدم ايرانيها الان شيعه هستند. رهبرشان هم امام خميني هست. من چيزهاي عجيبي راجع به آخرت، توحيد، عدالت، حقيقت و شجاعت در سخنان امام خميني پيدا كردم و پاسخهاي خوبي در سخنان امام خميني براي پرسشهايم پيدا كردم.
يادم آمد كه عكس امام را قبلاً ديدهام، اول نفهميدم كه عكس ايشان را كجا ديدهام، كمي كه فكر كردم يادم آمد عكس امام را تقريباً سال 1979 كه سال پيروزي انقلاب اسلامي بود، وقتي بچه بودم در تلويزيون ديدهام. آن وقت پدر بزرگم هم او را تأييد كرد.
ابنا: چطور؟
او وقتي چهرۀ امام را از تلويزيون ديد گفت كاش جهان عرب هم رهبري چون ايشان ميداشت و اين يادم مانده بود. سيماي رهبر ايران، امام خميني براي من خيلي جذاب و كاريزماتيك بود.
ابنا: سيماي حضرت امام تداعي كنندۀ مسيح است.
بله، بله دقيقاً مرا هم به ياد حضرت مسيح ميانداخت.
ابنا: خيلي مشتاقم بدانم بعد چه كرديد؟
بعد من با يكي از دوستان فلسطينيام راجع به ايران، انقلاب و ... صحبت كردم. چون ميخواستم بفهمم دين يا فلسفۀ امام چيست؟ بعد من فهميدم كه دين او اسلام است.
ابنا: چه تصوري از اسلام داشتيد؟
من فكر ميكردم اسلام يك دين جديد و نوساز است نه يك دين الهي و مقدس. من در سن 17 سالگي به برخي مراكز فرهنگي عربي بكمك ميكردم. و جلسههايي هم داشتيم. آن وقت در شهر ما كه در 300 كيلومتري جنوب شيلي قرار دارد، مسجدي نداشتيم. تقريباً شانزده سال پيش خدا را شكر اين فرصت خوبي برايم بود كه در آن مركز با كسي آشنا شوم كه مسلمان بود، من از او قرآنش را كه به زبان خودم بود گرفتم.
ابنا: اولين باري كه قرآن خوانديد، چطور بود؟
وقتي من قرآن را باز كردم و خواندم احساس زيبايي در قلبم ايجاد شد. اولين سورهاي كه خواندم يوسف بود. من تعجب كردم كه آيا مسلمانان يوسف را قبول دارند. فهرست قرآن را كه نگاه كردم سورههاي نوح، ابراهيم و مريم را هم ديدم. من خيلي تعجب كردم. و تازه آن وقت بود كه من فهميدم اسلام دين جديد و نوپايي نيست. خدا، يك خداست و اين كتاب و دين مال خداوند متعال است. چون آنها ميگويند مسلمانها خداي ديگري دارند. وقتي به سورۀ مريم رسيدم قلبم شكفته شدم، انگار بهترين خبر زندگيام را ميخواندم. هر روز قرآن ميخواندم. وقتي سورۀ حمد را خواندم دوباره تعجب كردم. همينطور سورۀ اخلاص را. خيلي كوتاه، خيلي مختصر، اما خيلي محكم. محكمترين جمله در ميان تمام كتبي كه خوانده بودم. چون در خود سورۀ اخلاص از اول تا آخر خيلي جوابها به قلب من رسيده بود. قلب من با حق مرتبط شد. خيلي خيلي خوشحال شدم و با آن دوستان عزيز فلسطيني رابطهام را بيشتر كردم. الان هم با هم ارتباط داريم. او خيلي خوشحال است كه من ايرانم. او به من كمك كرد تا به مسجد مسلمانها كه در پايتخت شيلي قرار داشت خودم را برسانم. مسجد اهل سنت بود.
ابنا: آيا غير از مسجد، جاي ديگري هم رفتيد؟
بله، با سفارت ايران تماس گرفتم. دوستي كه در سفارت كار ميكرد خيلي مهربان بود. برايم وقت گذاشت. برايم اهميت قائل شد، با انكه نوجواني بيش نبودم. ايشان گفت من كتابهايي راجع به اسلام و ولايت فقيه و جمهوري اسلامي ايران براي شما ميفرستم. او به وعدهاش عمل كرد و جعبهاي به من داد و من توسط ايشان با منابع شناخت اسلام آشنا شدم. معرفي حضرت امام، معرفي آيت الله خامنهاي، معرفي كشور ايران. وقتي يكي از كتابهايي كه در اين جعبه بود و ساختار حكومت ايران را توضيح داده بود، خواندم، خيلي تعجب كردم كه كرسيهايي در مجلس ايران براي اقليتهاي مختلف هم وجود دارد. آن وقت من متوجه شدم دموكراسي در برابر ولايت فقيه ناقص است. هيچ جا چنين چيزي وجود نداشت. فهميدم ولايت فقيه حكومت اهل بيت – عليهمالسلام – و ولايت خداوند است. من از خودم پرسيدم چرا من تا به حال نفهميده بودم كه ولايت فقيه هم وجود دارد. و هر چه شنيده بودم راجع به دموكراسي در تبليغات غرب بود، كه آن هم خيلي دروغ و درو از واقعيت بود.
من با آقاي فلسطيني صحبت كردم. حق مال همه است. مال يك شخص يا گروه نيست. او گفت اين انقلاب امام خميني در تاريخ جهان خيلي مهم است. در آنجا ميگويند انقلاب امام خميني.
ابنا: ديگر با چه مطالبي آشنا شديد؟
دربارۀ عاشورا، و امام حسين و پيروانش هم مطالبي پيدا كردم. من در آن زمان خوشحال شدم و از شوق اشك ريختم، نه از غم. از اين جملۀ هر روز عاشوراست، و هر مكاني كربلاست...
ابنا: كل يوم عاشورا ، كل ارض كربلا ؟
بله، از اين جمله خيلي خوشم آمد. و من با تفسير مسائل سياسي و اجتماعي جهان فهميدم اين جمله درست است. بخصوص دربارۀ فلسطين. از خودم پرسيدم چرا فلسطين تا حالا راه حل پيدا نكرده؟ و جواب دادم چون آنها از انقلاب عشق يعني قيام امام حسين در كربلا خبري نشنيده بودند. من احساس كردم حل مشكلات همۀ انسانها به دست اهل بيت حل ميشود. با امام جماعت كه راجع به انقلاب صحبت كردم احساس كردم ناراحت شد.
ابنا: چرا؟
براي من خيلي عجيب بود. او گفت شيعيان مسلمان نيستند. حضرت علي را ميپرستند، مثل مسيحيت كه مسيح را ميپرستد. آنها در مساجد عكسهاي امامان را ميپرستند. او هم به من مثل كشيشها دروغ گفت. من آن موقع نوجوان بودم ولي احمق نبودم. با يك نومسلمان شيليايي هم در آن مسجد صحبت كردم. او شيعيان را يك گروه از مسلمانان معرفي كرد. ديدگاه وحدتي داشت. من گفتم ميخواهم مسلمان بشوم. بعد آرام آرام اطلاعات بيشتري راجع به ايران پيدا كردم. بعد فهميدم كه يك نوشيعۀ شيليايي، به آراژانتين رفته و يك سال در مسجد درس خوانده من به زحمت او را پيدا كردم و جلسات چند ساعته با او داشتم. يك سال بعد با يك روحاني لبناني آشنا شدم. او به من كتابهايي به زبان اسپانيولي داد. اسلام را براي من تدريس كرد. تا حالا 15 سال گذشته، و من 10 سال فقط با عشق اهل بيت و اميد به خدا منتظر شدم تا اسلام را در ايران بياموزم. الحمدلله
ابنا: خانواده با شيعه شدن شما چطور كنار آمدند؟
خانوادهام گفتند خليل ديوانه شده كه از اين حرفها ميگويد. اما من پنهاني وضو ميگرفتم و نماز ميخواندم. قرآن عربي هم ميخواندم و 10 سورۀ آخر قرآن را حفظ ميكردم.
ابنا: با مشكلي مواجه نشديد؟
براي خوراك چرا، چون مسيحيها همه چيز ميخورند اما مسلمانان نه. براي روزۀ ماه رمضان هم خيلي اذيت ميشدم. براي خواندن نماز و حتي گفتن اذان و اقامه هم خيلي اذيت ميشدم.
ابنا: آيا بعدها نظر خانوادهتان عوض نشد؟
چرا، برادر كوچكترم يك سال بعد از من مسلمان و شيعه شد. چند سال بعد هم مادرم. همچنين برخي از دوستانم هم با تبليغ من مسلمان و شيعه شدند.
ابنا: خانوادۀ همسرتان چطور؟
خانوادۀ همسرم هم با كمك خداي متعال و تبليغ من مسلمان شدند.
ابنا: آيا خانواده همسرت، فاميلتان هستند؟
نه، من به وسيله يكي از دوستانم با خانوادۀ همسرم آشنا شدم.
ابنا: چه پيامي براي مسلمانان جهان داريد؟
همه نوجوانهاي مسلمانان، مخصوصاً شيعيان بايد بيدار شوند از اين خواب. منظورم اين است كه آنها نبايد فرهنگ غرب را بدون تفكر و بررسي بپذيرند. آنان بايد اين سؤال را از فرهنگ غرب و مظاهر آشكار و جزئي آن بپرسند كه اين چيست؟ آيا از شيطان است يا از خدا؟
در غير اين صورت ممكن است قلب آنها به خواب برود. ايرانيها بايد قدر اين حكومت اهل بيت را كه سالهاي سال سپري شده تا برقرار شود را بدانند، شما اينجا براي انجام فرائض دين خيلي راحت و آزاد هستيد و بدون مزاحم و بدون دشمن مراسم مذهبيتان را انجام ميدهيد. صداي اذان را حتي صبحها از منارهها ميشنويد. به خاطر انجام فرائض جانتان و يا مالتان و يا كارتان به خطر نميافتد. اين خيلي نعمت خوبي است. خدا را شكر.
شما براي خواندن نماز جمعه مسيري كوتاه را طي ميكنيد، اما اگر من ميخواستم به نماز جمعه بروم بايد 300 كيلومتر راه ميرفتم، فقط براي احساس كردن وحدت امت اسلام.
من از پانزده هزار كيلومتر دورتر از ايران توانستم، نور اهل بيت را و نور امام خميني را در ايران پيدا كنم.
ابنا: من از مصاحبه با شما خيلي لذت بردم. ضمن اينكه مجدداً كمال تشكر را از شما دارم، اگر سخني باقي مانده بفرماييد.
انشاءالله كه خداوند به ما فرصت بدهد براي ديدن امام زمان – عجل الله تعالي فرجه الشريف- و نه فقط ديدن كه كار كردن براي ظهور ايشان. انشاءالله كه خداوند ظهور حضرت را نزديك كند و به ما توفيق بدهد تا قلبمان را پاك و تمييز كنيم كه اين بهترين راه براي تقرب به ايشان است.
|
مهدی سسو ، نوشيعهاي از ايتاليا: شیعه شدم ؛ چون خمینی را شناختم
|
به کوشش: زينب شاهعلي
ابنا : علت گرايش شما به اسلام چه بود؟
سسو : من از کودکی نام امام خمینی را از جاهای مختلف می شنیدم ؛ اما همیشه در تصوراتم وی را خیلی دور از دسترس می دانستم. بعدها که بزرگتر شدم به علت علاقه به شخصیت وی سعی کردم بیشتر در مورد او، شخصیتش و دینش بدانم.
شاید بتوانم بگویم كه من دین اسلام را از طریق امام خميني شناختم و سرانجام کاملترین و بهترین دین را انتخاب کردم.
ابنا : شما در نيمهي شعبان دو سال پيش مسلمان شديد. چرا چنین روز مبارکی را برای تشرف انتخاب کردید؟
سسو : حضرت مهدی (عج) تجسم تمام چیزهایی است که من در ذهن دارم. وی در من "امید" و "انرژی" ايجاد میکند. همین که من هر روز که بیدار میشوم به این فکر میکنم که شاید امام زمان ما همین امروز، همین ساعت ظهور کند در من ایجاد امید و تحرک میکند.
ابنا : آقای سسو ! شما وظیفه خودتان را در برابر حضرت مهدی (عج) چه میدانيد؟
سسو : به نظر من، وظیفهي همهي ما در مقابل امام زمانمان این است که به وسیله شناخت اسلام و شناخت امام (عج) به کامل كردن خود بپردازیم . این مهمترین کاریست که ما میتوانیم انجام دهیم.
ابنا : اگر همین الان به شما بگویند هر چه میخواهید به امام زمان (عج) بگویید و وی حرف شما را میشنود، به ایشان چه می گوئید؟
سسو : اگر میشنوند ... من از ایشان درخواست میکنم که در سپاهشان من را هم بپذیرند.
من آرزو دارم سپر بلای ایشان باشم. آرزوی من فدا شدن برای امام زمانمان است.
همچنين آرزوی من دیدن دنیایی بدون تاریکی و پر از عدالت است. من از ایشان این دنیای دور از بدیها را خواستارم و همچنین کمک به مردم مظلوم فلسطین اشغالی.
ابنا : میتوانید تصورتان را از دنیای پس از ظهور اماممان برای ما بیان کنید؟
سسو : دنیایی که یوسف زهرا در آن باشد برای من مثل این است که هر صبح، پنجره ای را باز کنم و باغی زیبا و سرسبز و خورشید درخشان و تمام زیباییهای دنیا را از پس آن ببینم ؛ دنیایی که در آن همه چیز زیبا خواهد بود.
ابنا : در پايان اگر ممکن است از فعالیتهای خودتان در مؤسسه امام مهدی(عج) در ايتاليا برایمان توضیحاتی بفرمائید.
سسو : اين مؤسسه فعاليتهاي خود را در دو جهت متمركز كرده است. يكي جنبه داخلي كه منحصر به اعضاي مؤسسه و تمامي برادران و خواهران مسلمان است ؛ و ديگري جنبه خارجي كه مربوط به غير مسلمانان و معرفي و شناساندن اسلام به عنوان يك ثروت تمام نشدني فرهنگي و معنوي به آنان است.
با اين اهداف، مؤسسه همچنین اقدام به راهاندازی یک سایت رسمی به آدرس www.islamshia.org نموده که به زبان ایتالیایی فعاليت ميكند.
ابنا : از اینکه وقت خودتان را در اختیار خوانندگان سایت ما قرار داده و درخواست همکاری با سایت ما را پذیرفتید ممنونیم.
|
لافرمونی، اولین مترجم قرآن به زبان سهیانی: شیعه شدم؛ چون پیام انقلاب اسلامي را شنیدم
|
به کوشش: امید شیروانی
ــ شنيدهايم شما تا دهه سوم زندگی خود، سنی بودهايد و سپس به مکتب اهل بیت (ع) گرویدهايد.
لافرموني: بله.
ــ پس اگر موافق باشيد مصاحبه را با اين سؤال آغاز كنيم كه «چرا شيعه شديد؟».
لافرموني: من در خانوادهای اهل سنت به دنیا آمدم و بزرگ شدم. بعد از تمام شدن دبيرستان، در رشته جغرافیا در يكي از دانشگاههای سریلانکا ادامه تحصیل دادم. تحصیل من در دانشگاه همزمان با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران بود و ما اخبار و وقایع ایران را از طریق مطبوعات پیگیری میکردیم. پس از فارغ التحصیلی از دانشگاه، در آموزش و پرورش استخدام و از آن پس به عنوان معلم مشغول به کار شدم، تا اینکه سفارت جمهوري اسلامي ایران در سریلانکا "خانه فرهنگ" تأسیس کرد و از من برای ترجمه دعوت به همکاری نمود. من هم که به دو زبان عربی و انگلیسی مسلط بودم معلمی را رها کرده و در آنجا استخدام شدم. در آنجا بود که زمينه آشنایی من با "مکتب تشیع" از نزدیک و به شکل دقیق فراهم شد. بعد از مدتی به تشویق مسؤولان سفارت، به ایران مسافرت کردم و در شهر مقدس قم، تحقیقات خود را کامل نموده و رسماً شیعه شدم.
ــ نسبت پيروان اديان و مذاهب در سريلانكا چگونه است؟
لافرموني: هفتاد و چهار درصد مردم سریلانکا بودائی هستند و بقيه، پيرو اديان ديگر. اهل سنت هم حدود هفت درصد جمعیت سریلانکا را تشکیل میدهند. شيعيان هم تعداد كمي هستند.
ــ زبان مردم اين كشور چيست؟
لافرموني: سریلانکاييها به زبان "سهیانی" سخن میگویند.
ــ آيا پس از بازگشت از ايران فعاليت تبليغي هم داريد؟
لافرموني: البته. بعد از تحصیل در مرکز جهانی علوم اسلامي (كه اكنون "جامعة المصطفی العالمية" نام دارد) به سریلانکا برگشتم و «بنیاد هاشمیه» را تأسیس نمودم که اهم فعالیتهای آن فرهنگی و تبلیغی است. هماكنون نيز مديريت اين بنياد را شخصا بر عهده دارم.
ــ و فعاليت قلمي؟
لافرموني: تا کنون نزدیک به چهل اثر به چاپ رساندهام. مثل: "ترجمه کامل صحیفه سجادیه به زبان تامیل"، "تأليف کتاب زندگی چهارده معصوم (ع)"، "ترجمه بعضی از کتب شهید مطهری (از جمله حقوق زن در اسلام و داستان راستان)" ، "ترجمه بعضی کتب دکتر علي شریعتي" و مهمترين آنها ترجمه قرآن کریم به زبان سهیانی است.
ضمن اينكه مقالات علمی زیادی نيز ترجمه، تأليف و منتشر نمودهام.
ــ شما با چند زبان آشنايي داريد؟
لافرموني: به زبانهای فارسی، عربی، انگلیسی و دو زبان محلی مسلط هستم.
ــ و سخن آخر؟
لافرموني: لازم است در همينجا يك بار ديگر از کارگزاران فرهنگی سفارت، سپاسگزاری ویژهای داشته باشم ؛ چرا كه زحمات بیشائبه و کمنظیر این عزیزان، عامل اصلی شیعه شدن من بود.
ــ از اين كه در اين گفتگوي كوتاه شركت كرديد متشكريم.
|
تایلور، بانوي نوشیعهی استراليايي: شیعه شدم؛ از حسي كه "قرآن" به من داد
|
به کوشش: زينب شاهعلي
خانم «زینب تایلور» از استرالیا که برای شرکت در کنفرانس بینالمللی فاطمهشناسی (اراك) شنبه 21 ژوئن وارد ایران شد، آنقدر صادقانه و دلنشین از عواطفش گفت که دلم نیامد بسادگي از كنار آنها عبور کنم.
او خود را اینگونه معرفی میکند: «من از دهکدهای متفاوت از اینجا، در كشور استرالیا به ايران آمدهام. در آنجا مسلمانان انگشتشماراند. من قبلا مسیحی بودم تا اینکه یک دوست ـ به عنوان موهبتی الهی ـ مرا با کتب اسلامی آشنا کرد. آن کتابها برایم جذاب بودند...»
و البته جذابترين اين كتابها، مهمترين آنها بود: «هنوز مسلمان نشده بودم که قرآن را مطالعه کردم. حسی که به من میداد مشخص ميكرد که این کتاب زمینی نیست، آسمانی است. قرآن را ابتدا انگلیسی و بعد به عربی یاد گرفتم. سپس زندگی حضرت رسول را مطالعه کردم. من قدم به قدم اسلام را شناختم».
شايد اگر شما هم زينب تايلور را ببينيد، اندك شك و شبههاي درباره حقانيت اسلام در ذهنتان نماند: «اينك حال من، حال اطمینان است. با تمام وجود ایمان دارم که اگر یک چراغ هدایت در دنیا باشد آن اسلام است».
وقتی از مشکلاتش در استرالیا از او می پرسیم بسیار متأثر میشود. شاید محدود شدن رابطه با خانواده و دوستان نزدیک سابقش ـ پس از مسلمان شدن ـ سختترین مشکل وی باشد. زينب میگوید: «این خودش جهاد است. مردم آنجا اغلب از دیدن نوع پوشش من شوکه میشوند. خیلیها مرا مسخره و طرد میکنند. تعداد مسلمانان در منطقه ما بسيار كم است و این وضع مرا بسيار دشوار ميكند. رسانهها با آيين من تناسب ندارند، بنابراين آنها را تقریباً از خانه حذف کردم. با آن دسته از دوستان سابق که امکان ادامه ارتباط نبود هم قطع رابطه کردم».
تايلور با لحني آميخته از "فخر" و "زجر" اضافه ميكند: «من اولین زن محجبه در منطقه خودم بودم. من برای آنها عجیب هستم و آنها به جای اینکه بخواهند مرا بشناسند مرا مسخره میکنند! اما من در همهي این سختیها یک دلخوشی دارم که آنها ندارند و آن "اسلام" و "قرآن" است. من با کسانی در ارتباط هستم که آنها از آن محروم هستند ؛ من "خداوند" و "اهلبیت" را دارم».
اين بانوي مسلمان و مستبصر استراليايي از كمبودها نيز سخن ميگويد: «امكانات اسلامي در محل سكونت من كم است. کتاب در مورد دین اسلام در آنجا بسیار کم است. زندگی برای من در آنجا سخت است. با اینهمه، من مسافتي طولانی طي ميكنم تا فرزندانم را در یک مرکز آموزشي خیلی کوچک اسلامی بگذارم، چون من یک مادرم».
زينب تايلور كه به عنوان يك زن انديشمند شيعه براي شركت در كنگره فاطمهشناي به ايران دعوت شده است عليرغم تمامي اين رنجها، گفتگو را با اين كلمات اميدوارانه به پايان ميبرد: «با تمامي اوصافي كه گفتم، خوشحال و خوشبختم ؛ چرا كه همراه با همسر و فرزندانم در دریای بیکران اسلام زندگی میکنیم».
ما هم خوشحاليم خانم تايلور ... و امیدوار که بتوانیم خدای متعال را ـ به خاطر نبود مشکلات تو، در جمهوری اسلامی ایران ـ شکرگذار باشیم.
ما برايت دعا ميکنیم ... و براي تمام مسلمانان و نومسلمانان، تا مشکلاتشان در تمام دنیا به زودی زود پايان پذيرد.
منبع: پایگاه خبری تحلیلی اهلبیت (ع) خبرگزاری ابنا