زیارت با معرفت

معرفت مزور و آگاهی از منزلت او مورد سفارش و تاکید بسیاری از روایات است. از امام کاظم علیه السلام رسیده است:…هرکس امام رضا علیه السلام را [که در شهر غربت از دنیا می رود] زیارت کند، درحالیکه تسلیم امر او و عارف به حقش باشد، در پیشگاه الهی از منزلت شهدای بدر برخوردار است۱٫ امام صادق علیه السلام فرمود: امام حسین علیه السلام را زیارت کنید هرچند که سالی یکبار باشد؛ زیرا هرکس عارف به حق او باشد و زیارتش کند، پاداشی جز بهشت ندارد، از رزق واسعی بهره مند می شود و خداوند گشایشی در کار او ایجاد می کند۲٫ همچنین به بشیر فرمود: کسی که قبر حسین بن علی علیه السلام را همراه با معرفت زیارت کند، همانند کسی است که خدا را در عرش زیارت کرده است۳٫ این گونه روایات درباره سایر ائمه سلام الله علیهم نیز وارد شده است.
سرّ اینکه توصیه کرده اند زیارت زائر با معرفت باشد آن است که آنچه مایه کمال زیارت می گردد، معرفت و شناخت مقام و موقعیت مزور است، نه اعمالی بی روح و همراه با غفلت، همانند بوسیدن صِرف و ناآگاهانه ضریح یا در و دیوار، گردش کورکورانه در اطراف ضریح، تماشای آثار هنری، شمارش ستون ها، چراغ ها، شمعدان ها، درها، پنجره هاو … . این کارها، به سیاحت شباهت بیشتری دارد تا زیارت. ثواب های اخروی و آثار دنیوی که در روایات آمده، بر زیارت واقعی مترتّب است، یعنی جایی که ارتباط قلبی با مزور برقرار شود و منشا تحول در زائر گردد، نه بر سیاحت و زیارت جسمی و صوری.
شاهد این ادعا کلام بزنطی است که می گوید: در نامه حضرت ثامن الحجج، علی بن موسی الرضا علیه السلام خواندم که فرمود: این پیام را به شیعیان ما برسانید که زیارت من در پیشگاه الهی با هزار حج برابری می کند. [تعجب کردم، از این رو] به امام جواد علیه السلام گفتم: واقعا با هزار حج برابری می کند؟ فرمود: آری، به خدا سوگند! با هزار هزار [یک میلیون] حج برابری می کند [لیکن] برای کسی که همراه با معرفت زیارتش کند۴٫
معرفت و آگاهی، نه تنها شرط کمال زیارت ائمه اطهار علیهم السلام است، بلکه درباره طواف کعبه نیز این تعبیر آمده است. ابراهیم تیمی گوید: در حال طواف کعبه بودم که امام صادق علیه السلام با تکیه زدن بر من فرمود: ای ابراهیم! آیا تو را از فضیلت این طوافی که انجام می دهی آگاه نسازم؟ گفتم: قربانت گردم، مایل هستم. فرمود: هرکس به سراغ این خانه بیاید و در حالی که عارف به حق آن است، با هفت شوط دور آن طواف کند و سپس دو رکعت نماز در مقام ابراهیم علیه السلام بگذارد خداوند ده هزار حسنه برای او می نویسد و ده هزار درجه وی را بالا می برد۵٫
درباره مومن نیز آمده است: هرکسی که برای زیارت برادر مومنش از خانه خارج شود در حالی که عارف به حق او باشد برای هر قدمی که برمی دارد حسنه ای برای او نوشته می شود، گناهی از او محو می گردد و درجه ای بالا می رود. هنگامی که درِ خانه او را به صدا در می آورد، درهای آسمان به رویش گشوده می شود. وقتی که با یکدیگر ملاقات، مصافحه و معانقه می-کنند، خداوند به آنها توجه کرده، بر ملائکه مباهات می کند و می گوید: بنگرید به دو بنده من که برای من یکدیگر را زیارت می کنند و همدیگر را دوست می دارند. بر من لازم است که آنان را عذاب نکنم۶٫
بنابراین نقش اصلی را در فضیلت و کمال زیارت، معرفت و آگاهی حق مزور ایفا می کند.
اینکه امام معصوم علیه السلام چه شخصیتی است، معرفت او چگونه ممکن است، حق او چیست؟ حق معرفت او چیست و… مطالبی است که بحث های طولانی طلب می کند۷، لیکن بطور خلاصه می توان گفت:
امام، جامع کلام تکوین و تدوین، واجد کتاب حقیقت و شریعت و شامل نشئه حقیقی و اعتباری است، چنین جامعیتی نه در خور نظام سه گانه هستی(عالم عقل، عالم مثال و عالم طبیعت) است؛ زیرا هرکدام از مراحل سه گانه نظام هستی، تکوین صِرف است و غیر از بود و نبود، چیزی ندارد؛ و نه در وُسع نظام تدوینی قرآن کریم؛ زیرا همه مضامین آن، اعم از اِخبار و انشا از حوزه لفظ، مفهوم و حکایتهای علم حصولی است، هرچند مخازن برین آن حقایق تکوینی نظام هستی است. اما انسان کامل که مَثَل اعلای آن اُسرَه عصمت و طهارت هستند، افزون بر حوزه فراگیر تکوین، از منطقه گسترده اعتبار نیز برخوردارند؛ زیرا انسان، موجود متفکر و مختاری است که صَرف نظر از قوانین نظام هستی، از قوانین اعتباری نیز پیروی می کند، گرچه پشتوانه این مقررات اعتباری همان قوانین تکوینی است و اصول آن نظام عینی، پرتو افکن بر فروعِ این منظومه اعتباری است. از این جهت هیچ موجودی به جامعیت انسان کامل نخواهد بود و اوست که می تواند «کون جامع» باشد.
جامعیت عینی و علمی اهل بیت نبوت و امامت به این معناست که اولاً هر کمال ممکن را واجدند. ثانیاً، هرچه را دارا هستند، مصون از عیب و نقص است. ثالثاً، هرچه را در مرحله حدوث واجد بودند، در مرحله بقا نیز دارا خواهند بود. این مقام جمع الجمعی را می توان از عدیل بودن آنان با کتاب بی بدیل الهی، یعنی قرآن، استنباط کرد؛ رسول اکرم صلی الله علیه و آله طبق نقل محدّثان شیعه و سنی فرمود: «إنّی تارکٌ فیکم الثّقلین ما إن تمسّکتم بهما لن تضلّوا بعدی، أحدُهما أعظم من الاخر: کتاب الله، حبلٌ ممدودٌ من السّماء إلی الارض، و عترتی أهل بیتی، و لن یفترقا حتّی یردا علیَّ الحوض، فانظروا کیف تخلفونی فیهما»۸٫ مخاطبان این پیام، وارثان تمدّن غنی و قوی اسلام در پهنه زمان و گسترده زمین اند، یعنی نه نسل هیچ عصر و زمانی از آن توصیه سعادت آفرین مستثناست و نه مردم هیچ مِصر و دیاری از آن جدا خواهند بود.
چنین وصیت فراگیری نشان از هماهنگی کامل تکوین انسانی و تدوین الهی است، به طوری که همه مردم روی زمین تا بامداد معاد، در بخش علم و عمل، نیازمند به رهنمود و رهبری قرآن و عترت هستند و هیچ مکتبی تا شامگاه تاریخ بشری پدید نمی آید جز آنکه لازم است جهان بینی و جهان آرایی آن بر قرآن و عترت عرضه شود و پاسخ نفی یا اثبات آن از ثقلین استنباط گردد.
چنین کاری عزم جامعه انسانی و جزم امّت اسلامی را طلب می کند، تا اولاً توان استنطاق از آن دو وزنه وزین را در هاضمه فکری خویش اِحیا کنند. ثانیاً، گوش هوش را برای اِصغای آوای حیات بخش آن دو وزنه وزین آماده سازند. ثالثاً، نقدهای صاحب نظران و نیز تحلیل های سودمند صاحب نظران و صاحب بَصَران را پس از جمع بندی برای تنفیذ نهایی به بارگاه ثقلین معروض دارند، تا از این صعود و هبوط و از آن سوال و جواب، کام فکر بشر، شیرین و گام عمل او استوار گردد و به دام تدلیس بیگانه و تلبیس اهریمن گرفتار نشود.
چنین آگاهی و معرفت به مقام و منزلت امام می تواند زمینه اطاعت و تسلیم در مقابل اوامر و نواهی مزور را- که همان فرمان خداست- فراهم کند. امام صادق علیه السلام از فضیلت زیارت عارفانه امام رضا علیه السلام سخن گفت. حمزة بن حمران پرسید: قربانت گردم منظور از معرفت حق او چیست؟ فرمود: این که بداند او واجب الاطاعة، غریب و شهید است [و برای تبلیغ دین، هدایت مردم و پایداری و استقامت در راه حق غریبانه به شهادت رسیده است.]۹ هند حنّاط گوید: از امام صادق علیه السلام شنیدم که فرمود: هرکس زیارت کند حسین علیه السلام را در حالی که عارف به حق وی باشد و او را امام خود برگزیند، خداوند گناهانش را می آمرزد.۱۰
امام کاظم علیه السلام نیز می فرماید: یک درهم خرج کردن در راه زیارت قبر امام واجب الاطاعة هفتاد هزار حسنه دارد، هفتاد هزار سیّئه را محو می کند و اسم صاحب آن در دیوان صدیقین و شهدا ثبت می شود.۱۱
از دیدگاه اهل بیت عصمت و طهارت -که تجلی گاه اسلام راستین نبوی و علوی است- انسان آزاد خلق شده و طوق طاعت کسی بر گردن او نیست: «لا تکن عبد غیرک و قد جعلک الله حرّاً»۱۲ حتی اختیار خودش نیز در این زمینه محدود است، یعنی همان گونه که حق ندارد سلامتی خود را به خطر اندازد، دست و پای خودش را قطع سازد، چشم خود را کور و گوش خود را کر کند و … عزّت، آبرو و آزادی خود را نیز نمی تواند به خطر بیندازد. سرّش آن است که عزّت، سرمایه اکتسابی مومن نیست که چوب حراج بر آن بزند، بلکه امانت ویژه الهی به دست وی است. اختیار چنین امانتی به دست خداست و تصرفات مومن نباید فراتر از تصرفات امانتداری پارسا باشد: «إن الله فوّض إلی المومن أمره کلّه و لم یفوّض إلیه أن یکون ذلیلاً. أما تسمع الله عزّوجلّ یقول :‹ولله العزة و لرسوله و للمومنین› فالمومن یکون عزیزاً و لایکون ذلیلاً»۱۳٫ بنابراین، مردم سالاری و دموکراسی در نظام سیاسی اسلام، زمانی قابل قبول است که بر محور دین و در چهارچوب شرع باشد و با حفظ چنین شرطی، آرای مردم برای حاکمان تعهد شرعی می آورد. از این رو نقض کردن و زیر پا گذاشتن آن حرام شرعی است، نه اینکه یک قرارداد عرفی محض باشد و تخلف از آن یک کار غیر اخلاقی به شمار آید.
نتیجه اینکه اختیار انسان به دست خداست و اطاعت و انقیاد او بر همگان واجب است و اطاعت دیگران(پیامبر، امام، پدر، مادر، حاکم و…) از آن جهت بر انسان واجب می شود که خدای سبحان چنین اطاعت و تبعیتی را واجب کرده است و بدون در نظر گرفتن دستور او هیچکس حق حاکمیت و حکومت بر دیگری ندارد. بنابراین، زائر زمانی عارف به حق امام است و به ولایت و حرمت وی آگاهی داردو به او اقتدا و از او پیروی می کند که او را معصوم، افضل و اعلم از دیگران، جانشین رسول خدا صلی الله علیه و آله و منصوب از جانب خدا بداند، اوامر و دستورهایش را اوامر الهی بشمارد تبعیت از وی را در تمام امور زندگی واجب بداند، با اقتدا و پیروی از سیره و سنّت او خط سیر زندگی خود را ترسیم کند و… . چنین معرفت و شناختی هرچند که مقول به تشکیک و دارای مراتب فراوانی است و هرکس به مقدار ظرفیت وجودی خود بهره مند می گردد، لیکن مبتنی بر مقدمات بسیاری است تا مستدلّ و برهانی شود. زیارت نامه های مأثور یکی از منابع شناخت و آگاهی از مقام مزور است.
نکته: با توجه به اینکه در این روایات، معرفت حق امام ، معیار کمال زیارت معرفی شده است، اشاره به روایتی که از حضرت علی علیه السلام در این زمینه رسیده بی تناسب نیست. شارح معتزلی ابن ابی الحدید می گوید: پس از واقعه نهروان علی علیه السلام آهنگ شام داشت تا امت اسلامی را از شرّ طاغوت مشئوم اموی و شیطان ممثل شام، عمر و عاص برهاند. مردم را به لشکرگاه نخیله (اطراف کوفه) گسیل داشت و برای آمادگی بیشتر سفارش هایی به آنان کرد، لیکن جمعیت، آن حضرت را یاری نکردند و به کوفه بازگشتند. در کوفه نیز آنان را برای جنگ با معاویه ترغیب کرد، اما اثر نبخشید. پس از چند روز دوباره خطبه خواند و در ضمن درد دل ها و ابراز نارضایتی های خود حقوق متقابل مردم و حکومت را اینگونه برشمرد۱۴:
«أیها النّاس! إنّ لی علیکم حقاً و لکم علیَّ حقٌّ»؛ ای مردم! مرا بر گردن شما حقوقی است و شما نیز بر گردن من حقوقی دارید.
«فأما حقکم علیَّ فالنصیحة لکم و توفیر فیئکم علیکم و تعلیمکم کیلا تجهلوا و تأدیبکم کیما تعلموا»؛ حقی که شما بر من دارید اینکه: ۱- شما را نصیحت کنم. ۲- فی ء [بیت المال] شما را جمع آوری کنم و برای شما خرج کنم [استفاده شخصی از آن نکنم]. ۳- شما را آموزش دهم تا جاهل نمانید. ۴- شما را تربیت کنم تا آگاه و عالم گردید.
«و أما حقّی علیکم فالوفاء بالبیعة و النصیحة فی المشهد و المغیب و الإجابة حین أدعوکم و الطاعة حین آمُرُکم»؛ حقّی که من بر شما دارم این است که: ۱- به بیعتی که با من بستید وفادار باشید. ۲- در نهان و آشکارا ناصح من باشید. ۳- هنگامی که شما را فراخواندم، اجابت کنید. ۴- وقتی شما را به کاری دستور دادم، فرمان ببرید۱۵٫
اکنون سوال این است: نصیحت مردم بوسیله علی علیه السلام–که از حقوق مردم است- فرض صحیح دارد و اشکالی هم پیش نمی آید، لیکن نصیحت علی علیه السلام که معصوم، افضل و اعلم از دیگران است، خطا، نسیان و سهو در او راه ندارد، انسان کامل و منصوب به نصب خاص پروردگار عالم است، چه معنا دارد؟ آیا واقعا انسان های عادی می توانند نصیحت گر معصوم باشند؟
جواب: این اشکال از بی دقتی در معنای نصیحت و به اصطلاح خلط مصداق با مفهوم ناشی شده است. از این رو ناچار از ریشه یابی این واژه هستیم. واژه نصیحت از ریشه «نصح» مقابل «غِشّ» است. غِشّ، به هرگونه ناخالصی اطلاق می شود. شیر مغشوش آنست که با آب ممزوج شده باشد. بدین ترتیب واژه «نصح» به معنای خلوص و پاکی از هرگونه ناخالصی می آید. بنابراین، نُصح به معنای یک رنگی، خلوص، پاکی و صاف بودن می آید اما غِش به معنای دورنگی یا چند رنگی، ناخالصی و ناصافی است. لذا هرچیزی که به سمت خلوص و صافی می رود، به نُصح نزدیک می شود و آنگاه که ناخالصی آن بیشتر می شود، مغشوش تر می گردد. خدای سبحان، ضمن دستور توبه ای که به مومنان داده سفارش کرده که سعی کنید توبه شما، خالص و غیر مغشوش باشد: ‹یا أیها الذین ءامنوا توبوا إلی الله توبةً نصوحاً›۱۶
این معنای عام نُصح، در هر موردی متناسب با همان مورد مصداق پیدا می کند. در علم اخلاق می گویند: «نصیحت» ضد حسد است و آن بدین معناست که انسان، نعمتی را که صلاح برادر مومنش در آن است برای وی بخواهد.
به بیان دیگر کسی که آنچه را برای خود می پسندد، برای دیگری نیز همان را بپسندد، ناصح است ولی اگر همان چیز را برای برادر مومن خود نپسندد یا برای او چیزی را بپسندد که برای خود نمی پسندد، حسود است۱۷٫ در حقیقت، نصیحت به معنای خیرخواهی برای دیگران است. خیرخواه را از آن جهت ناصح می گویند که با طرف مقابل خود یکرنگ، خالص و صاف است و به او خیانت نمی ورزد و تزویر نمی کند.
اما پند دادن، اندرز گفتن و مصالح گویی از آن جهت نصیحت است که یکی از مصادیق صداقت، یکرنگی، خلوص و خیرخواهی است.، نه اینکه معنای پند و اندرز، نصیحت باشد.
یکی از نکات مورد توصیه روایات، نُصح مستشیر است، یعنی انسان، ناصح کسی باشد که با وی مشورت می کند: «من استشاره أخوه المومن فلم یمحضه النصیحة سلبه الله لبّه»۱۸ امام مجتبی علیه السلام ضمن ستایش یکی از اصحاب خود فرمود: مشورت نمی کرد جز با کسی که امید به نصیحت او داشت۱۹٫ در فقه نیز گفته اند: یکی از مستثنیات غیبت، نُصح مستشیر است۲۰٫ تردیدی نیست که مشورت کننده در مقام مشورت نیازی به پند و اندرز ندارد، آنچه او نیاز دارد خیرخواهی، یکرنگی و صداقت مُشیر و مشاور است تا عقل خود را به کار بیندازد و آنچه را که تشخیص می دهد صادقانه در اختیار مستشیر قرار دهد.
پیغمبر اکرم صلی الله علیه و آله فرمود: هرکس پنج چیز را برای من ضمانت کند [ملتزم به عمل کردن آنها شود] من بهشت را برای او ضمانت می کنم. گفتند: یا رسول الله! آن پنج چیز چیست؟ فرمود: نصیحت خدای عزوجل، نصیحت رسول او، نصیحت کتاب او، نصیحت دین خدا و نصیحت جامعه اسلامی۲۱٫
مشابه این تعبیر در قرآن کریم نیز آمده است: ‹لیس علی الضعفاء و لا علی المرضی و لا علی الذین لا یجدون ما ینفقون حرجٌ إذا نصحوالله و رسوله›۲۲ اگر چه ممکن است جاهل جسوری که در امام شناسی راجل است، بگوید: امام معصوم را نیز می توان نصیحت کرد، چنانکه برخی از جاهلان متنسّک، پیامبر خدا را به عدالت دعوت کردند، لیکن باید بررسی نمود، نصیحت خدا -که در آیه کریمه و حدیث آمده- به چه معناست؟
ابن اثیر، لغت شناس بزرگ عرب می گوید: نصیحت، به معنای خیرخواهی برای دیگران است و هیچ کلمه ای، غیر از نصیحت به تنهایی نمی تواند این معنا (خیرخواهی برای منصوح) را برساند، بلکه باید از چندین کلمه استفاده کرد. آنگاه می گوید: معنای نصیحت خدا، اعتقاد صحیح به وحدانیّت و خلوص نیت داشتن در عبادت اوست. نصیحت کتاب خدا به معنای تصدیق آن و عمل کردن به آنچه که در آن آمده، می باشد. نصیحت رسول خدا، همان تصدیق به نبوت و رسالت او و پیروی از اوامر و نواهی اوست.

نصیحت ائمه و پیشوایان، اطاعت و مدارا کردن با آنان است. نصیحت مسلمانان به معنای ارشاد و راهنمایی آنها به مصالحشان است۲۳٫
بنابراین معنای نصیحت در کلام امیرالمومنین علیه السلام که فرمود: «و أما حقّی علیکم…. والنصیحةُ فی المشهد و المغیب»۲۴ به معنای خیرخواهی و اطاعت است و منافاتی با مقام عصمت ندارد. چنان¬که در قسمت اول نیز که فرمود: «فأمّا حقکم علیّ فالنصیحة لکم» نیز به معنای خیرخواهی است، لیکن این خیرخواهی گاهی در پند و اندرز جلوه می کند و گاهی در اَشکال و صور دیگر.

پی نوشت:
۱٫ بحار، ج۹۹، ص۴۱٫
۲٫ بحار، ج۹۸، ص۲٫
۳٫ بحار، ج۹۸، ص۷۷٫
۴٫ بحار، ج۹۹، ص۳۳٫
۵٫ بحار، ج۷۱، ص۳۱۹٫
۶٫ بحار، ج۷۳، ص۳۴٫
۷٫ این سوال را ابوذر غفاری از سلمان فارسی (رضوان الله علیهما) پرسید. سلمان گفت: نزد امیرالمومنین علیه السلام می¬رویم و از خود آن حضرت می¬پرسیم. برای آگاهی از جواب آن حضرت به این دو صحابی جلیل القدر ر.ک: بحار، ج۲۶، ص۷-۱٫
۸٫ سنن ترمذی، ج۵، ص۶۶۳؛ بحار، ج۲، ص۱۰۰ و ج۲۳، ص۱۰۸٫
۹٫ بحار، ج۹۹، ص۳۵، ح۱۷٫
۱۰٫ کامل الزیارات، باب ۵۴، ح۷، ص۲۶۴٫
۱۱٫ بحار، ج۹۷، ص۱۲۴، ح۳۴٫
۱۲٫ نهج البلاغه، نامه¬ی ۳۱، بند ۸۷٫
۱۳٫ بحار، ج۶۴، ص۷۲٫
۱۴٫ شرح نهج البلاغه، مج ۲-۱، ص۳۹۲٫
۱۵٫ نهج البلاغه، خطبه¬ی ۳۴، بند ۱۰-۹٫
۱۶٫ سوره¬ی تحریم، آیه¬ی۸٫
۱۷٫ معراج السعاده، ص۴۵۵٫
۱۸٫ کسی که برادر مومنش با او مشورت کند و او خالصانه نصیحتش کند خداوند عقلش را از او می¬گیرد(بحار، ج۲، ص۱۰۴).
۱۹٫ بحار، ج۶۶، ص۲۹۵، به نقل از کافی، ج۲، ص۲۳۷٫
۲۰٫ بحار، ج۷۲، ص۲۳۹ به نقل از قواعد شهید.
۲۱٫ بحار، ج۲، ص۶۵٫
۲۲٫ النهایة فی غریب الحدیث و الأثر، «نصح»، ج۵، ص۶۳٫
۲۳٫ نهج البلاغه، خطبه¬ی ۳۴٫

—-

برگرفته از کتاب ادب فِنای مقرّبان(شرح زیارت جامعه کبیره)، آیة الله جوادی آملی، جلد اول، بخش فلسفه زیارت